( طلبه رسانا )

( طلبه باید رسانای فرهنگی باشد نه عایق یعنی هرآنچه از نیکی فرا میگیرد بتواند به مردم هم برساند )

( طلبه رسانا )

( طلبه باید رسانای فرهنگی باشد نه عایق یعنی هرآنچه از نیکی فرا میگیرد بتواند به مردم هم برساند )

(  طلبه رسانا  )

( اللهم عجل لولیک الفرج )
( ففرو الی الله )

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ مرداد ۹۸، ۱۵:۱۷ - یا صاحب الزمان ادرکنی
    👌👌

۶ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

خواهش های نفسانی

يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۵۴ ب.ظ

به نام خالق هستی.


مطلبی است در باب خواهشها وتمایلات نفسانی...


زمانیکه خداوند از سرشت خود در جسم خاکی دمید و اورا در دنیای مادی قرار داد این جسم براساس قوانین و مقتضیات دنیای مادی نیازمندیهای بسیاری برای بقا درخود نیاز دید از جمله خوردن.نوشیدن.خوابیدن.و...

ابن درصورتی است که روح انسان چنین نیازهایی ندارد یعنی روح ما نیاز ب خوردن و آشانیدن و خوابیدن و...ندارد و نیازمندیهای جسم و روح باهم فرق دارد...

لذا خداوند برای اینکه روح ما نیز از غذاهای خود محروم  نشود یک سری اعمال را برای انسان در دنیای مادی واجب کرد تا انسان فقط ب جسم خود رسیدگی نکند چرا ک جسم فقط برای زندگی در دنیای مادی لست و ما در آن دنیا یک زندگی أبدی داریم که ان زندگی از آن روح ما است و نه جسم ما...

لذا ما هرچه ب جسم مان برسیم و از روح مان غفلت کنیم در اصل داریم ظلم ب دنیای آخرت مان میکنیم.  ..


لذا هرچه ما ب نعمتهای دنیایی  علاقمند بشیم باعث میشود از علاقمندیهای معنوی محروم بشویم...

نفس انسان کارش این است که انسان را وسوسه ب لذتهای دنیوی و زودگذر کند و در اصل نفس وسیله ای است برای شیطان که مارا از خدای خود غافل کند...

دستورات و خواهش های تفسانی انسان بسیار است..

آن خواهش های نفسی ک بسیار ب روح انسان صدمه میزند را خداوند انجام آنهارا حرام کرده است همانند   خوردن خوراکیهای حرام.انواع گناهان شهوتی.گفتن های حرام همانند دروغ و ...این دستورات لطمه شدیدی به روح میزند لذا آنها را دین اسلام حرام میداند...


دستورات دیگر نفس انسان لطمه های کمتری ب انسان میزند که دین آنهارا مکروه دانسته و گفته اگر انجام داده نشود خیلی خوب است...

اما واقعیت این است که اگر انسان دل از دنیا بکند و بخواهد راه رسیدن به خدارا بصورت جدی و قوی پیش بگیرد و تصمیم بگیرد که ب هبچ وجه دیگر کارهای حرام را انجام ندهد و در این راه ثابت قدم شود ب مرور زمان روح او از خاصیت خدایی بیشتری پیدا میکند و انسان ب جایی میرسد که امورات مکروه راهم نیز همانند گناه برای خود خطر میداند و از آنها دوری میکند.. 

اگر در انجام ندادن مکروهات نیز ثابت قدم و مقید بشود ب جایب میرسد که امورات مباح که دین آنهارا حرام نموده نیز برای خود ضرر میداند و از آنها دوری میکند البته این مرتبه بسیار راه طولانی دارد و انسان باید ریاضت ها و مجاهدت ها بکشد که ب این مرتبه برسد...

لذا در بسیاری از زندگی های عارفان واصل ب خدا میبینیم که آنها در دنیا از خوردن ها و نوشیدنیها و حتی خواب شان ب حداقل ها اکتفا کردند و سرمایه خود رابه رسیدگی ب روح و غذای  روح شان میکنند...


لذا اگر میبینیم در این دنیا ب چیزی علاقمند هستیم و آنرا برای خود خوش میدانیم باید توجه کنیم که آنها از خواهش های نفسانی است.و فکر نکنیم ک خواهش ها و هوس ها فقط در کارهای حرام است. بلکه خیر و انسان اگر پیشرفت کند ب یک سری خواهش های نفس توجه میکندکه انسانهای مادی از آنها غفلت میکنند...

البته اشتباه نشود برای انسانهای مادی وظیفه ای نیست که از خواهش های نفسانی مباح هم دوری کنند و اگر انهارا انجام دهند یعنی گناه انجام داده اند ولی واقعیت این است ک اگر انسان معنویتش را بالا ببرد خودش با اراده خود از انها دوری میکند...

یا ب بیان دیگر خداوند از انسانهای مادی توقع انجام ندادن کارهای مباح را ندارد ولی از انسانهای بالامقام چنین انتظاراتی را دارد...

ولی ما انسانهای عادی هم نباید زیاد به امورات نفس بپردازیم و هرانچه دوس داریم را بخوریم و بیاشامیم زیرا این کار موجب تسلط بیشتر نفس بر روح میشود و اراده معنوی انسان را کم میکند...


لذا اگر میبینیم غذایی رادوست داریم یا به فعلی برای ما لذتبخش است  باید بدانیم اینها از امورات نفسانی است هرچندخوردن انها برای ما گناه محسوب نمیشود و خداوند مارا باخوردن غذاهای دوست داشتنی حلال مجازات نمی کند ولی این دوست داشتن ها باعث علاقمندی بیشتر ب دنیا و زندگی در این دنیا میشود...


التماس دعا

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۲۰:۵۴

یک حقیت پنهان وغافل از اکثرا

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۰۷ ب.ظ

به نام خالق هستی.


خواهشا به دقت بخوانید


باید بدانیم که خواهش های نفسانی آنچه برداشت ما از آن است نیست بلکه خییلی فراتر از این امورات است...
اگر دقت کرده باشیم استاد شجاعی  نیازمندیها و تعلقات روزمره ما از جمله نیازمندیهای طبیعی را نیز جزو خواهش های نفسانی میدانند و اصولا آنچه را که مارا آرام میکند و ما آنهارا برای خود خوش میدانیم همه از خواهش های نفس است..

نیازمندیعای طبیعی حتی شامل خوردنیها.خوابها..گفتنها..رفتارها..دیدنها..شنیدنیها و.. همه میتواند از امورات نفسانی وخواسته نفس باشد منتهاش هرکسی در مرتبه خود از آنها متوجه میشود یک نفر در مرتبه محرمات آنهارا درک میکند. یک نفر در مرتبه مکروهات آنهارا درک میکند ودر نهایت یک نفرهم در مرحله مباحات نیز متوجه خواهش های نفس میشود..مباحی که ما گناه نمیدانیم ممکن است برای شخصی همانند گناه برایش مهم باشد(دقت شود).

گرچه سخت است اما یک واقعیت عینی است راه تقرب واقعی در انجام عکس خواهش نفس خواهد بود...
انسانها باتوجه به شفافیت و تطهیر بودن روح شان متوجه خواهش های نفس خواهند شد...

شایان ذکر است که معصومیت پیامبران و امامان نیز نشأت گرفته از خاصیت روحی آنهاست برای مثال همانطور که من و شما از رفتن به درون آتش معصوم هستیم و جرأت انجام چنین کاری را نداریم اولیای خدا انجام دادن عمل مباح ما برایشان همانند رفتن به اتش ما برای آنهاست...
هرچه انسان به تزکیه نفس مداومت کند در هر مرحله ای یک جور تعلقات برایش جلوه گری خواهد کرد.....
این همان قبض و بسط و یا به عبارتی جلوه گری صفات جمال و جلال خداوند برای بنده اش خواهد بود...
با تجلی کردن صفات جلال در دل انسان ادرا متوجه نقص ها و آلودگیهای خود میکند و سپس با تجلی صفات جمال اورا وادار ب تطهیر باطن خود میکند اگر این مرحله گذشت باز با تجلی صفات جلال انسان متوجه نقص هایی میشود که تا به حال متوجه آنها نبود و با صفات جمال دوباره سعی درتطهیر خود میکند والی آخر ...این خصوصیت تا بالاترین مقام انسانی ادامه دارد...

اصل مطلب:
تازمانیکه مقید به انجام واجبات و ترک محرمات نشویم مراحل بالایی برایمان قابل درک و محسوس نخواهد بود و اگر این مرحله گذشت خواهیم میفهمد که همان مکروهات هم به نوبه خود نوعی از گناه است و مقابله با آن لازمه ترقی است تا اینک مباحات نیز برای انسان متوقف کننده خواهد بود و کسیکه این مراحل را طی کرده باشد متوجه مطلب خواهد شد...



والسلام


التماس دعا

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۷

دشمنترین دشمن

يكشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۱۲ ب.ظ

به نام خالق هستی


قل انماأعظکم بواحدة أن تقوموالله مثنی وفرادی................عذاب شدید   آیه ۴۶سوره سبأ
ای پیامبر بگو من شمارا موعظه میکنم به یک کلمه و آن اینکه قیام کنید برای خدا جمعی و فردی...

آیه بالا که از کلمه واحده از آن یاد کردیم میگوید قیام کنید برای خدا...

تشبیه:

همانطور که میدانیم زمانیکه قیامی برای مردم واجب میشود در عین زمان باید تکلیف انجام شود مثلا زمانیکه جنگی رخ میدهد و قیام برای مسلمانان واجب میشود بابد در زمان حال انجام تکلیف کنند وطرف نمی تواند بگوید من فردا اقدام میکنم.من یک هفته دیگر میروم جنگ و...

در این آیه هم میگوید قیام کنیدبرای خدا یعنی در عین زمان و در زمان حال و هرگونه تأخیر در انجام آن خلاف فرمان الهی خواهد بود...
حالا این قیام در مراتب پایین تر وحداقلی یعنی انجام دادن واجبات و ترک محرمات..ولی مراتب بالایی آن تمام ابعاد بندگی را شامل میشود...
باید بدانیم که بسیاری از اهالی جهنم و حتی مومنان اهل تسویف هستند یعنی کسانیکه امروز و فردا میکنند و باهمین حرفها عمر خودرا تباه میکنند حالا هر انسانی در مرتبه خود دچار این اغوای شیطانی میشوند یک نفر با گناهان و یک نفر دیگر هم متوقف شدن در مرتبه پایین/
 لذا اهل تسویف شامل همه اکثر انسانها اعم از گنه کار و مومن میشود...

مقالات شجاعی:

اصولا هر آنچه ما با آن خوش هستیم و آرام میگیریم اعم از نیاز معمولی و طبیعی اکثرا از خواهش های نفس است مایه هلاکت مااست اگر درک میکردیم.مسیر تمایلات معمولی و مسیر روزمره خواستهای ما آنچنان که فکر میکنیم چیز ساده ای نیست بلکه اکثرا از نیاز جسمی و دنیوی نشأت گرفته و مارا متوقف میکند..

مشورت بانفس خود اندر  فعال
هرچه گوید عکس آن باشد کمال


ابن خواسته های ما به شدت مایه تسویف ما خواهد بود چراکه ظرفیت تلخی مبارزه با نفس و خواسته آن مارا به مجاهدت و ریاضت میطلبد...
والعصر  ان الانسان لفی خسر   الاالذین ءامنو و عملوالصالحات.....

آنجاکه میگوید جر کسانیکه ایمان آوردند باید بدانیم که اگر ایمان واقعی بیاوریم معرفت عمیقی نسبت به نفس خود و خواسته خود پیدا خواهیم کرد و عملو الصالحات پس قطعا ماراب مجاهدت و عکس خواسته نفس ترغیب خواهد کرد
درغیر این صورت میشویم لفی خسر(دقت شود)...


والسلام

التماس دعا



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۵ ، ۱۶:۱۲

هدف

چهارشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۵۲ ق.ظ

بنام خالق هستی

👇👇👇


این همه از مقامات انسانی حرف است قرار است ما به کجا برسیم نهایتا؟ والاترین هدف یک انسان دراین دنیا چیست؟



باید بدانیم که انسان با توجه به آنکه اصلیت آن نشأت گرفته از ذات احدیت و خداوند باری تعالی است لذا مقصود اصلی انسان تقرب به ذات اصلی خود است...حالا این ذات اصلی چیست که از آن حرف است؟؟؟


باقرارگرفتن نفخت من روحی در کالبد خاکی و مادی بین انسان و حقیقت اصلی اش یک سری حجب ها قرار گرفت و در دنیای مادی پای گذاشت...

حجب ها مراتب مختلف و از رنگ و خصوصیتهای مختلف است که برای بارگشت به سوی حضرت حق هرکدام راه و روش و مجاهدت و ریاضت خودرا می طلبد واینطور نیست که همه آنها با یک سری اعمال کنار زده شود...


انسان پای در دنیا گذاشت...این جسم مادی برحسب مقتضیات و قوانین الهی مسلما نیازمند چیزهای مختلف است ک این نیازمندیهارا در روح جایی نیست و حرف دل روح چز دیگری که اصل ذات خود باشد میباشد....

مثلا یکی از بزرگترین حجب ها حجاب تعلقات است...

اینک انسان در دنیا ب خیییلی از چیزها تعلق و علق دارد و به همین راحتی نمیتواند از آنها دل بکند..

مسلما حرف نفس انسان این است که با بها دادن به این تعلقات این حجاب را گسترده تر کند...

تمام خواهش های نفسانی بر گرفته از حجابها است و هر عملی که از انسان سر میزند در دو امر خارج نیست یا به حجاب می افزاید  و یااینکه پرده کنار میزند...

پس اینی که میگوییم به خدا تقرب جستن دراصل یعنی همان حجابهارا برداشتن و برعکس قضیه دورشدن از ذات خدا یعنی گسترده شدن حجبها...

هدف ما انسانها برداشتن حجابها و رسیدن به ذات اصلی خود که همان ذات احدیت و نفخت من روحی است میباشد...


لذا نزدیک شدن به خدا در اصل همان کنار زدن حجابها و رسیدن به همان ذات اصل خودی است و نه چیز دیگر...

 چرا گناه انسان را از خدا دور میکند؟؟؟؟

گناه ک نافرمانی با خدا باشد در اصل چیزی جز گوش دادن ب خواهش نفس و متوقف شدن در حجابها نیست...

هرگناهی برحسب خاصیتش بر حجب های مختلف می افزاید و پرده ای از حجاب را تشکیل داده و مارا از ذات خود و ذات احدیت دور میکند...دقت شود!!!


تمام این کرامات و باخبر شدن از عوالم غیب بخاطر از بین رفتن حجابها ایت که انسان به ذات خود تقرب جسته است و لیاقت یک سری دیدنها پیدا کرده است...


اما والاترین این مقام چیست؟؟


بالاتربن درجه مقامی آن است که انسان از مرحله خود بگذرد یعنی چیزی ب نام خود و نام نشان از خود نباشد...این مقام را مقام شهود و فنا گویند یعنی انسان  ن تنها ب چیزی تعلق ندارد بلکه هرچیزی را از اسما و صفات ذات احدیت میداند یعنی به هرچه نظر کند خدارا بیند وهمه چیز را فنای ذات خدا داند درحقیقت یعنی چیزی به خودی خود وجود ندارد بلکه هرچه هست جلوه ای از خداوند است...


مرتبه گذشتن از خود چیزی نیست که در لفظ بگنجد....


انسان تا بالاترین مقام هم درگیر گذشتن از خواست خود است چه رسد به گذشتن از خود خود که مقام شهود و فنا باشد ...

در تمام مراحل سیرو سلوک و گذشتن از حجابها در اصل گذشتن از خواست خود است و نه گذشتن از خود...نمی توان گذشتن از خود را وصف و یا درک کرد در همین اندازه میشود فهمید که دیگر چیزی ب نام خود و یاخواسته خود وجود ندارد بلکه انسان جلوه ای از ذات احدیت میشود...

برگرفته از مقالات استاد شجاعی ره ..



والسلام

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۰۱:۵۲

یقظه و انتباه

پنجشنبه, ۹ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۳۸ ب.ظ

به نام خالق هستی.




وکأین من آیه فی السموات والأرض یمرون علیها وهم عنها معرضون ومایؤمن أکثرهم بالله الاوهم مشرکون...آیه ۱۰۵ و ۱۰۶ یوسف...
ترجمه:چه بسیار آیات و نشانه هایی است در آسمانها وزمین که این مردم برآنهامیگذرند ولی ازانها روگردانند وبخود نمی آیند و اکثر مردم به خدا ایمان نمی آورند مگر درحالیک مشرک اند...



ظاهر ایه را ک نگاه میمنیم فکرمان می رود به مشرکان و کافران که مسلمان نشدند و درغفلتند...
درحالیک باتوجه ب تفسیر آن بیشتر موردتوجه اکثر صاحبان ایمان است که خود را مؤمن و یا دیگران آنهارا مؤمن میخوانند...


تمام آیات قرآن نوعی متنبه کننده است...
طالب واقعی اولا سعی میکند واحبات شرعیه را به نحو صحیح انجام دهدو همین مداومت اورا ب مرحله یقظه میرساند که در وجود شخص تحول ایجاد شده و عطش او چندین و چندین برابر شده و اورا در راه خدا مقیدتر میکند...
کسیک امسالش با پارسالش چندین تفاوتی ندارد فکر نمیکنم بشود اورا مومن نامید..چون مومن اصولا کسی است که ترقی هدف اوست..ن اینکه به چندی اعمال بسنده کرده و عمر خودرا میگذراند هرچند که به واجبات عمل کرده باشد...
اگر کسی واقعا ب شرعیات عمل کند لطف خدا شامل حالش میشود و اورا به مرحله یقظه میرساند...
ولی اگر کسی تحول درونش ایجاد نشد
۱-شاید اعمالش بر حسب عادت بوده..
۲-شاید برای خدا نبوده...
۳-شاید در کنارش گناهان اورا متوقف کرده
۴-شیطان...
۵-ریا...
۶-هزاران دلیل دیگر...

روحانی معظم: خیلی فرق است بین سالک طالب با طالب سالک...



ببینیم از کدام هستیم؟؟؟


البته اشتباه نشود به مرحله یقظه نرسیدن دلیلی بر مومن بودن شخص نمیشود ولی آنچه مسلم است مومن در طول زندگی اش ترقی معنوی دارد و برحسب نیت و کیفیت اعمالش ترقی میکند و به مرحله یقظه رسیدن یعنی شخص اعمالش را ب نحو خوبی انجام داده و خوشا ب حال مسانیک در سنین کم ب این مرحله برسند تا عمر مابقی را بهتر بگذراند چرا ک به مرحله یقطه رسیدن شخص را یک جوری از خود لی خود کرده و فکر و ذهن شخص میشود خدایش...

یقظه:  تحول درونی یک شخص که ظرفیت پیداکرده که انوار ربوبی بر قلبش بتابد و شخص را با تمام ادراک و حواسش متوجه خدایش کند...
البته یقظه مراتبی دارد...
وشخص گنه کار که توبه میکند و مثلا از آن ب بعد شروع ب نماز خواندن و..کرده نیز خود نوعی یقظه محسوب میشود...

نشانه های یقظه:
توجه خاص به نعمت ها که شخص متوجه میشود آنچه دراین دنیاس برای انسان است که ب خدایش تقرب کند و صرفابرای همین است...

توجه به حقیقت گناه و خطر آن که شخص در برابر گناه حیای خاصی پیدا میکند...

تعظیم حق که شخص خدارا با عظمت بیشتری حس میکند...

شناخت بیشتر نفس أماره که شخص بسیاری از نیازهای و عطش های خودرا نامطلوب میداند و افراط در انرا خطر میداند   

تصدیق وعده الهی که شخص آنچه را که خدا ب او وعده داده ب انها امید دارد...

مغتنم شمردن وقت که شخص سعی بران دارد عمر خودرا برای بندگی استفاده کند...

و هزاران معرفت های دیگر که متوجه شخص میشود... 

التماس دعا...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۸

کلمه واحده

چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ

به نام خالق هستی.


قل انماأعظکم بواحدة أن تقوموالله مثنی وفردی ثم تتفکروامابصاحبکم من جنةان هو الانذیرلکم بین یدی عذاب شدید

ای پیامبر بگومن شمارا موعظه میکنم به یک کلمه و آن اینکه:قیام کنید برای خدا باهمدیگروبه تنهایی و دراین أمر فکر کنیدکه صاحب شما (پیامبر)جنون ندارد وحقیقت جز این نیست که اوفرستاده خداست وشمارا از عذاب سختی که درپیش است میترساند..

آیه ۴۶سوره مبارکه سبأ...


آیه بالا ب نظری شاید کلهم هدف قرآن را به انسان گوشزد میکند...
 بویژه عبارت اعظکم بواحدة ان تقوموالله مثنی وفردی


خدا خطاب ب پیامبر که ب مردم بگو شمارا نصیحت میکنم به کلمه واحده...
کلمه واحده یعنی اصل حرف خدا و حجت هایش 
و خدا میگوید تمام آنچه ما میگوییم برای یک هدف است...
در این آیه آن هدف قیام برای خدا معرفی شده است.. 

اولا باید درنظربیاوریم که کلمه قیام همیشه به معنی بپاخاستن برای رزم و جنگ نیست و قیام صرفا یعنی خروج در جهت انجام کاری یا هدفی یا بپاخاستن به نیت خاصی...
چه موعظه ای بالاتر از موعظه خدا...
حرف خدا این است که ای انسان بپاخیز برای خدا جمعی و تک نفری...
صراحتا پیداست که یعنی در تنهایی و درجامعه کارت و قیام باید برای خدا باشد...
اگر در یک نگاه ب آن نگاه کنیم گویی منظور از فردی یعنی عبادت شخصی و مراقبت از گناهان ک در خفا ممکنه انسان انجام دهد 

و مثنی اشاره به وظایف اجتماعی و اینکه انچه در جمع و جامعه انجام دهی برای خدا باشد و بس...

آیا غیر از این است که حرف خدا همین است؟
درجامعه امروزی کمترین  عمل را در مصداق عبارت ان تقولوالله مثنی داریم...

همچنین اینک سفارش ب جمعی اشاره دارد یعنی این راه ک انسان گوشه نشینی و فقط ب فکر خود باشد با صراط مستقیم منافات دارد و صرفا طریق الی الله با مردم و به کمک یکدیگر در عین مراقبت شخصی میباشد...

بعضی جاهاش استدلال شخصی بود...

برگرفته از مقالات استادشجاعی...
التماس دعا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۱:۳۹